به کجا چنین......
به کجا چنین شتابان؟گون از نسیم پرسید:دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری؟ز غبار این بیابان ؟؟همه ارزویم اما...چه کنم که بسته پایم!به کجا چنین شتابان؟ به هر ان کجا که باشد به جز این سرا سرایم!سفرت بخیر...
View Articleوقتشه...
دلتنگی یک معجزه است ...معجزه ای که به قلبها فرصت دوست داشتنمیدهد(شاید یه روزی یه جایی واسه اونم یه معجزه اتفاق افتاد......)
View Articleاز حالا...
امروز بعد از مدتها برای خاطر دلم با محمد از خونه رفتیم بیرون برای گردش البته این پا درد نمیزاره زیاد پیاده روی کنم بیشتر از یه کیلومتر که راه برم دردش امانم رو میبره محمد با اسکوتر اومده بود فکر کنم...
View Articleهنوز هم.............
من که از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود........امد و پشت حوصله نورها دراز کشید و هیچ فکر نکرد که ما میان تلفظ پریشانی حرفها برای...
View Articleدلواپسی......
دلواپسیهامو بگیر از من....ای اینه با من مدارا کن....این روزها دارند تمام میشوند و میگذرند ساعتها و لحظه ها و با انها جوانی من به سوی فرسودگی میرود و تنهایم روزبه روز بالنده تر میشود وجوانی و نیرویش را...
View Articleجنون....
جنون یعنی اینکه یکی هس...که هر شب با پیراهن تو بخوابه!!!این روزهای دلتنگی و دلواپسی این شبهایی که تا بیدار شدن خورشید کنار ماه بیدار میمانم این شبهایی که دل تبدارم را با اشکهایم پاشویه میکنم و بازهم...
View Articleکسی چه میداند...
کسی چه میداند...شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود...هوا خوب شود....عشق خوب شود....وتو....وتو خوب من شوی.....................وقتی صدای فریادی که با تمام قدرت میگوید:مراقب باش را نمیشنوی وقتی چشمانت...
View Articleای باز گشته......
ای سرکشیده از صدف سالهای پیشای بازگشته از سفر خاطرات دوران روزهای خوبتو افتاب بودیبخشنده پاک گرممن مرغ صبح بودممست و ترانه گواما در ان غروب که از هم جدا شدیمشب را شناختیمدر جلگه ی غریب و غم الود...
View Articleدلتنگیهایم
ناتوان گذشته ام ز کوچه هانیمه جان رسیده ام به نیمه راه..در گریز از این زمان بی گذشتدر فغان از این ملال بی زوالرانده از بهشت عشق و ارزومانده ام همه غم و همه خیال..سر نهاده چون اسیرخسته بالدر کمند روزگار...
View Articleروزهایم...شبهایم....
روزها طی شده از تنهایی مالامالشب همه غربت و تاریکی و غم بود وخیالهمه شب چهره لرزان تو بودگرم می امد در ایینه اشک فرودتو گذشتی و شب و روز گذشتان زمانها که تو بر خواهی گشتپای هر پنجره مات مینشستم به...
View Articleارامش...
انقدر نگو که اگر گذشت کنم کوچک میشوم اگر با گذشت کردن کسی کوچک میشد خدا اینقدر بزرگ نبود
View Articleلحظه هایی...
لحظه هایی هست که:انسان خسته ستخواه از دنیا از زندگی از مردمگاه حتی از خویش!نشود خوشدل با هیچ زبانینشود سرخوش با هیچ نوانکند رغبت بر هیچ کتابنه رسد باده به دادش...
View Articleان سر دنیا...
بار خود را بستمرفتم از شهر خیالات سبک بیرونمن به مهمانی دنیا رفتممن به دشت اندوهمن به باغ عرفانتا شب خیس محبت رفتممن به دیدار کسی رفتم در ان سر عشق........
View Article
More Pages to Explore .....